شناسایی طرحواره ها با بررسی باورهای مرتبط با طرحواره

طرحواره ها الگوهای فکری هستند که عموما از سالهای اولیه زندگی در فرد به وجود می آیند و قالب فکری و جهان بینی افراد را شکل می دهند. کشف و شناسایی الگوهای آسیب رسان و ناقص، به افراد کمک می کند تا با جایگزین کردن الگوهای صحیح، از سلامت و آرامش بیشتری برخوردار شوند.
افرادی که در روند رشد خود الگوهای آسیب رسان را تجربه می کنند معمولا باورهایی دارند که سالیان سال در آن ها شکل گرفته که در زیر به مهمترین باور در هر طرحواره میپردازیم.
- رهاشدگی/بی ثباتی: افراد مهم زندگی من، آدم هایی بی ثبات و اعتماد ناپذیر هستند.
- بی اعتمادی/بدرفتاری: من از بدرفتاری و غفلت دیگران آسیب خواهم دید.
- محرومیت هیجانی: نیاز من برای حمایت عاطفی و عشق و محبت برآورده نخواهد شد.
- نقص/شرم: من آدمی حقیر،دوست نداشتنی و پر از عیب و ایراد هستم.
- انزوای اجتماعی/بیگانگی: من به هیچ گروهی تعلق خاطر ندارم و با دیگران متفاوتم یا تنها هستم.
- وابستگی: من بی کفایت و درمانده ام و به کمک دیگران نیازمندم یا بدون کمک دیگران نمی توانم زندگی کنم.
- شکست: من آدم بی کفایتی هستم و در نهایت شکست خواهم خورد.
- استحقاق: من از دیگران یک سر و گردن برترم و دیگران باید با من رفتار متفاوتی داشته باشند.
- ایثار: نیازهای دیگران را چه از روی اجبار و چه داوطلبانه به نیازهای خودم ترجیح میدهم. نمیتوانم نه بگویم یا با درد دیگران درد می کشم.
- معیارهای سرسختانه: باید به ایده آله ای بلندپروازانه خودم دست یابم.
طرحواره درمانی برای چه افرادی مناسب است؟
این درمان برای افرادی مناسب است که از الگوهای تکراری مزمن در زندگی خود رنج می برند. برای مثال شکست های عاطفی مکرر، رها شدن و طرد شدن مکرر، اعتماد کردن و آسیب دیدن مکرر، شکست های پی در پی در زندگی، تاکید بیش از حد بر موفقیت و دستاورد در زندگی، وابستگی بیش از حد به دیگران و تایید و نظر دیگران از عواملی هستند که نشان می دهد مشکلاتی وجود دارد که اگرچه در گذشته شکل گرفته اند ولی باور، شناخت، هیجان و تصیم های فرد را در لحظه اکنون نحن تاثیر قرار می دهد. همچنین طرحواره درمانی برای درمان اختلالات شخصیت و به ویژه اختلال شخصیت مرزی به کار می رود.
همچنین افسردگی و اضطراب عود کننده یا مقاوم به درمان، گزینه های مناسبی برای طرحواره درمانی به شمار می روند. لازم به ذکر است در شرایطی که مراجع اختلال مشخصی نداشته باشد یا به درمان های قبلی پاسخ نداده باشد، طرحواره درمانی می تواند گزینه مناسبی باشد.
همچنین برای افرادی که تمایل به مباحث خودشناسی، رشد شخصی، بهبود عملکرد و افزایش رضایت و شادکامی در زندگی و روابط بین فردی و شغلی دارند، نیز طرحواره درمانی گزینه مناسبی خواهد بود.
طرحوارههای ناسازگار اولیه چه ویژگی هایی دارند؟
- الگوها یا درون مایههای عمیق و فراگیر هستند.
- از خاطرات، هیجانها، شناختوارهها و احساسات بدنی تشکیل شدهاند.
- در دوران کودکی یا نوجوانی شکل گرفتهاند.
- در سیر زندگی تداوم دارند.
- دربارهی خود و رابطه با دیگران هستند.
- به شدت ناکارآمدند.
پس طرحوارههای ناسازگار اولیّه، الگوهای هیجانی و شناختی خود-آسیبرسانی هستند که در ابتدای رشد و تحول در ذهن شکل گرفتهاند و در سیر زندگی تکرار میشوند. باید توجه کرد که، رفتار یک فرد، بخشی از طرحواره محسوب نمیشود، چون رفتارهای ناسازگار، در پاسخ به طرحواره بوجود میآیند. بنابراین، رفتارها از طرحوارهها نشات میگیرند، ولی بخشی از طرحوارهها محسوب نمیشوند.
ریشههایی تحولی طرحوارهها از کودکی تا کنون
۱.نیازهای هیجانی اساسی
بر این باوریم که طرحوارهها به دلیل ارضاء نشدن نیازهای هیجانی اساسی دوران کودکی به وجود آمدهاند. ما معتقدیم که انسانها پنج نیاز هیجانی اساسی دارند:
- دلبستگی ایمن به دیگران (شامل نیاز به امنیت ، ثبات، محبّت و پذیرش).
- خود گردانی، کفایت و هویت.
- آزادی در بیان نیازها و هیجانهای سالم.
- خود انگیختگی و تفریح.
- محدودیتهای واقع بینانه و خویشتن- داری.
این نیازها، جهان شمول هستند. همهی انسانها، این نیازها را دارند، اگر چه شدت این نیازها در بعضی افراد بیشتر است. فردی که از سلامت روان برخوردار است، میتواند این نیازهای هیجانی اساسی را بهطور سازگارانهای ارضاء کند. گاهی اوقات تعامل بین خلق و خوی فطری کودک و محیط اولیه، بهجای ارضاء این نیازها، منجر به ناکامی آنها میشود. هدف طرحواره درمانی، این است که به بیماران کمک کند تا راههای سازگارانهتری برای ارضاء این پنج نیاز هیجانی بیابند.
۲.تجارب اولیهی زندگی (شیوه های فرزندپروری والدین)
ریشهی تحولی طرحوارههای ناسازگار اولیه در تجارب ناگوار دوران کودکی نهفته است. طرحوارههایی که زودتر بهوجود میآیند و معمولاً قویترین هستند، از خانوادههای هستهای نشأت میگیرند. تا حد زیادی، پویاییهای خانواده، بازتاب دقیق پویاییهای جهان ذهنی کودک هستند. وقتی بیماران در موقعیتهای از زندگی بزرگسالی، طرحوارههای ناسازگار اولیّه شان فعال میشوند، معمولاً خاطرهای هیجان انگیز از دوران کودکی خود تجربه میکنند. همزمان با تحول کودک، سایر عوامل تأثیرگذار مانند همسالان، مدرسه، انجمنهای گروهی و فرهنگ، به طور روز افزونی اهمیت مییابند و در شکلگیری طرحوارهها نقش بازی میکنند. با اینحال، طرحوارههایی که بعداً در سیر تحول شکل میگیرند، زیاد عمیق و نیرومند نیستند. (طرحوارهی انزوای اجتماعی در زمرهی همین طرحوارههاست که معمولا در اواخر دوران کودکی یا نوجوانی شکل میگیرد و ممکن است انعکاسی از پویاییهای خانواده هستهای نباشد). چهار دسته از تجارب اولیه زندگی، روند اکتساب طرحوارهها را تسریع میکنند.
اولین دسته از تجارب اولیه زندگی، ناکامی ناخوشایند نیازها هستند. این حالت وقتی اتفاق میافتد که کودک تجارب خوشایندی را تجربه نکند. طرحوارههایی مانند محرومیت هیجانی یا رهاشدگی بهدلیل نقص در محیط اولیه بهوجود میآیند. در محیط زندگی چنین کودکی، ثبات، درک شدن یا عشق وجود ندارند.
نوع دوم تجارب اولیهی زندگی که طرحوارهها را بهوجود میآورند، آسیب دیدن و قربانی شدن هستند. در چنین وضعیتی، کودک آسیب میبیند یا قربانی میشود و طرحوارههایی مثل بیاعتمادی/ بد رفتاری، نقص/ شرم یا آسیبپذیری نسبت به ضرر در ذهن او شکل میگیرد.
در نوع سوم تجارب، مشکل این است که کودک، زیاد چیزهای خوب را تجربه میکند. والدین جهت رفاه و آسایش کودک، همه کار میکنند، درحالیکه تامین رفاه و راحتی در حد متعادل برای رشد سالم کودک لازم است. در اثر اینگونه تجارب در ذهن کودکان طرحوارههایی نظیر وابستگی/ بیکفایتی یا استحقاق/ بزرگمنشی بهوجود میآید. در این حالت، والدین بهندرت با کودک جدی برخورد میکنند و کودک روی پر قو بزرگ میشود و لوس بار میآید. در نتیجه نیازهای هیجانی کودک به خودگردانی یا محدودیتهای واقع بینانه ارضاء نمیشوند. والدین ممکن است بیش از حد درگیر زندگی کودک بشوند یا ممکن است بدون هیچگونه محدودیتی، آزادی عمل زیادی به او بدهند.
نوع چهارم تجارب زندگی که باعث شکلگیری طرحوارهها میشود، درونیسازی انتخابی یا همانندسازی با افراد مهم زندگی است. کودک بهطور انتخابی با افکار، احساسات، تجارب و رفتارهای والدین خود همانندسازی کرده و آنها را درونیسازی میکند.
۳.خلق و خوی هیجانی
علاوه بر محیط زندگی اولیه، عوامل دیگری نیز در شکلگیری طرحوارهها نقش بازی میکنند که در این میان، خلق و خوی هیجانی کودک از اهمیت بسزایی برخوردار است. اکثر والدین، خیلی زود به این نکته پی میبرند که هر کودکی از زمان تولد، شخصیت یا خلق و خوی منحصر به فرد و متمایزی دارد. برخی از کودکان تحریک پذیرند، برخی خجالتی و برخی نیز پرخاشگرند. پژوهشهای زیادی نشان میدهند که عوامل زیستی در شکلگیری و تحول شخصیت از اهمیت فوقالعادهای برخوردارند. پژوهشهای زیادی دربارهی صفات خلق و خوی نوزادان انجام شده و بهاین نتیجه رسیدند که بیشتر این صفات، حتی با گذشت زمان، ثابت میمانند. حال به برخی از ابعاد خلق و خوی هیجانی اشاره میشود که به نظر ما اکثر آنها مادرزادیاند و نسبتاً غیر قابل تغییر، مگر از طریق رواندرمانی .
شاید بتوان اینطور تصور کرد که خلق و خوی هر انسانی، ترکیب منحصر به فردی از این ابعاد است (البته خلق و خو، ابعاد دیگری نیز دارد که بدون شک در آینده مشخص خواهد شد). خلق و خوی هیجانی کودک در تعامل با وقایع دردناک دوران کودکی منجر به شکلگیری طرحوارهها میشود. خلق و خوهای متفاوت، کودکان را در معرض شرایط گوناگونی قرار میدهد. بهعنوان مثال، یک کودک پرخاشگر در مقایسه با یک کودک منفعل و پذیرا، بیشتر احتمال دارد مورد بدرفتاری بدنی والدین خشن خود قرار بگیرد. علاوه براین، خلق و خوهای مختلف بهگونهای متفاوت، کودکان را نسبت به شرایط مشابه آسیبپذیر میسازند. کودکان ممکن است به دلیل خلق و خوهای متفاوت، در مقابل رفتار مشابه والدین خود، واکنشهای کاملاً متفاوتی نشان بدهند. بهعنوان مثال، دو پسر بچه را در نظر بگیرید که هر دو توسط مادرانشان طرد شدهاند. کودک خجالتی از محیط اطراف کنارهگیری میکند و به تدریج منزوی شده و به مادر خشن ِخود وابسته میشود، ولی کودک اجتماعی جرأت میکند که از لاک خود بیرون بیاید و دیگران را به برقراری ارتباط مثبت وادار کند. واقعیت این است که اجتماعی بودن یکی از صفات غالب کودکان پرطاقت است و علیرغم این که چنین کودکانی ممکن است مورد بدرفتاری و غفلت قرار گیرند، ولی صفت اجتماعی بودن باعث رشد آنها میشود.
فرآیند درمان در طرح واره درمانی
طرح واره درمانی، رویکردی یکپارچه نگر است که ابعاد شناختی، هیجانی، رفتاری و بین فردی را در بر میگیرد و در حال حاضر با رویکردهای مبتنی بر توجه آگاهی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در حال ادغام است.
در جلسات اولیه به بررسی و سنجش طرح واره ها و مشکلات فعلی می پردازیم و برای این منظور از ابزارهای سنجشی و مصاحبه استفاده می کنیم. بعد از سنجش طرح واره ها و آموزش مدل طرح واره که درباره ی (معنای طرح واره، نحوه ی شکل گیری، تداوم آن در طول زندگی و تاثیر آن بر مشکلات فعلی) است، روند تعدیل و تغییر آغاز می شود.
در طرح واره درمانی رابطه ای مبتنی بر مشارکت و همکاری و انعطاف پذیری بین مراجع و درمانگر شکل می گیرد. مرحله ی اول تغییر، با تکنیک های شناختی آغاز می شود. راهبردهای شناختی به فرد کمک می کنند تا به مرور زمان ذهنیت سالم خود را توانمند کند. هدف این مرحله زیر سوال بردن طرح واره ها از نظر منطقی و عقلانی است.
راهبردهای تجربی مبتنی بر هیجان هستند. تکنیک های تجربی در بسیاری از افراد بیشترین تغییر را ایجاد می کنند. برای مثال فردی که می گوید می دانم برای من فرد مناسبی نیست، اما نمی توانم از او دل بکنم. دچار شکاف بین منطق و هیجان است. تکنیکهای تجربی کمک می کنند فضای خالی این شکاف پر شود. همچنین ما در موقعیت های خاصی از زندگی دچار احساسات درماندگی مثل خشم، سوگ، غم، طرد و … می شویم که تجربه ی آنها برایمان سخت و دشوار است و در پاسخ به این هیجانات طوری واکنش نشان می دهیم که دیگران را می رنجانیم و باعث می شود روابطمان آسیب ببیند یا روابطمان را از دست بدهیم. در این بخش از درمان بر نحوه ی پذیرش و تجربه ی هیجانات بدون واکنش سریع نیز پرداخته می شود.
در مرحله ی رفتاری، الگوهای رفتاری سالم را به جای الگوهای رفتاری طرح واره خاست جایگزین می کنیم. همچنین ارزشهای فرد در زندگی بررسی و مشخص می شود و برای انجام آنها برنامه ریزی صورت می گیرد.
واقعا مطلب کاربردی بود.